شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و هفده

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نمانَد دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار، وفادارترم من

بر بی‌کسی من نگر و چاره‌ی من کن
زان کز همه کس، بی‌کس و بی‌یارترم من

«وحشی» به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد