شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و بیست

غنچه کِی خندد به روی بلبل شب‌زنده‌دار
گر نیندازد نسیم صبح خود را در میان

سی‌صد و نوزده

ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن
سعی دارد محنت هجران، تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر
رحم گو بر جان محنت‌دیده‌ی فرهاد کن

ناقه‌ی لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی
راه گم کرده‌ست مجنون، ای جرس فریاد کن

ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی
هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن

سی‌صد و هجده

آمدم سر تا قدم در بند سودا هم‌چون‌آن
طوق در گردن هم‌آن زنجیر در پا هم‌چون‌آن

رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها
آمدم دل‌گرم از سوز تمنا هم‌چون‌آن

یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن
کوهکن ره می‌برد در کوه خارا هم‌چون‌آن

پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق
بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا هم‌چون‌آن