شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و بیست و هفت

ز کویت رخت بربستم، نگاهی زادِ راهم کن
به تقصیر عنایت، یک تبسم، عذرخواهم کن

ره آوارگی در پیش و از پی دیده‌ی حسرت
وداعی نام نه این را و چشمی بر نگاهم کن

ز کوی او که کار پاسبان کعبه می‌کردم
خدایا بی‌ضرورت گر رَوَم، سنگ سیاهم کن

بخوان ای عشق، افسونی و آن افسون بِدَم بر من
مرا بال و پری دِه، مرغ آن پروازگاهم کن

به کنعانم مبر ای بخت، من یوسف نمی‌خواهم
ببر آن‌جا که کوی اوست در زندان و چاهم کن

ز صد فرسنگ از پشت حریفان جسته پیکانم
مرو نزدیک او «وحشی» حذر از تیر آهم کن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد