شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

بیست و چهار

دلم را بود از آن پیمان‌گسل، امیدِ یاری‌ها
به نومیدی کشید آخر، همه امیدواری‌ها

رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی؟
مکن جانا که هست این موجب بی‌اعتباری‌ها

به اغیار از تو این گرم‌اختلاطی‌ها که من دیدم
عجب نبوَد اگر چون شمع دارم اشک‌باری‌ها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد