شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی و پنج

آن که در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالی است، سراپا ثمر است

توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال‌فشان بر سر تُنگ شکر است

بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چاره‌ی ریشِ جگر است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد