شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی و شش

در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حُسن است که می‌گردد و جویای نیاز است

این زاغِ عجب چیست که کبک دری‌اش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است؟

این مهره‌ی مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کآتش یاقوت‌گداز است

«وحشی»! تو برون مانده‌ای از سعی کم خویش
ور نه در مقصود به روی همه باز است

نظرات 1 + ارسال نظر
صهبانا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ http://sahbana.blogsky.com

سلام
از این اشعار ناب لذت بردم و بهره مند شدم .
ازشما بابت انتخاب و یرایش آن بی نهایت سپاسگزارم
لطف شما مستدام
سلامت و رستگار باشید.

ممنون از نظر لطف تان.
برقرار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد