شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی و نه

خوار می‌کُن، زار می‌کُش، منّتت بر جان ماست
خواریِ ظاهر، گواهِ عزّت پنهان ماست

چشم ظاهربین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستان‌ها که پنهان، زیر خارستان ماست

تَرک ما کردی و مهر و لطف، بیعت با تو کرد
ناز و استغنا ولی هم‌عهد و هم‌پیمان ماست

بی‌رضای ماست سویت آمدن، از ما مرنج
این نه جرم ما، گناهِ پای نافرمان ماست

تلخ دارویی است زهرِ چشم و ترکِ نوش‌خند
لیکن آن دردی که ما داریم این درمان ماست

عقل را با عشق و عاشق را به سامان دشمنی‌ است
بی‌خرد «وحشی» که در اندیشه‌ی سامان ماست

نظرات 1 + ارسال نظر
مهشید سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ق.ظ http://mmb1376.blogsky.com

سلام.وبلاگ زیبایی داری.شعرهای خیلی قشنگی است.خوشحال میشم به من هم سر بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد