شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

چهل

امروز، ناز، عذر جفاهای رفته خواست
عذری که او نخواست، تبسّم، نهفته خواست

من بنده‌ی نگه که به صد شرح و بسط گفت
حرف عنایتی که تبسّم، نگفته خواست

لطف آمد و تلافی صدساله می‌کند
خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست

شکر خدا را که مُرد به بیداریِ فراق
«وحشی»! کسی که دیده‌ی بخت تو، خفته خواست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد