گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
بهر دلم که دردکِش و داغدار توست
داروی صبر باید و آن در دیار توست
یک بار نام من به غلط بر زبان نراند
ما را شکایت از قلم مُشکبار توست
بر پارهکاغذی دو سه مدّی توان کشید
دشنام و هر چه هست، غرض یادگار توست
تو بیوفا چه باز فراموشپیشهای
بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
هان این پیام وصل که اینک روانه است
جانم به لب رسیده که در انتظار توست
مجنون، هزار نامه ز لیلی زیاده داشت
«وحشی» که همچو یار فراموشکار توست
مجتبیٰ فرد
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 ساعت 09:55 ق.ظ