شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

پنجاه و چهار

آن دولتی که می‌طلبیدیم دربه‌در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمده‌ست

ای سینه‌ی زنگ‌بسته! دلی داشتی، کجاست؟
آیینه‌ات بیار که روشن‌گر آمده‌ست

از من دهید مژده به مرغ شکّرپرست
کاینک ز راه، قافله‌ی شکّر آمده‌ست

«وحشی»! تو هرگز این همه شادی نداشتی
گویا دروغ‌های مَن‌ت باور آمده‌ست

نظرات 1 + ارسال نظر
کلبه ی تنهایی من دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد