شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

شصت

آن کس که مرا از نظر انداخته، این است
این است که پامال غمم ساخته، این است

شوخی که برون آمده شب، مست و سرانداز
تیغم زده و کُشته و نشناخته، این است

ماهی که بود پادشه خیل نکویان
این است که از ناز، قد افراخته، این است

«وحشی» که به شترنج غم و نرد محبت
یک‌باره متاع دل و دین باخته، این است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد