گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
وصلم میسّر است ولی بر مراد نیست
بر دل نَهم چه تهمت شادی که شاد نیست
غم میفروخت لیک به اندازه میفرست
یک دل درون سینهی ما خود زیاد نیست
جایی هنوز نیست به ذوق دیار عشق
هر چند ظلم هست و ستم هست و داد نیست
ای بیوفا برو که بر این عهدهای سست
نِی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست
رو ، رو که «وحشی» آن چه کشید از تو سستعهد
ما را به خاطر است، تو را گر به یاد نیست
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ