شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

هفتاد و هفت

سوز تب فراق تو، درمان‌پذیر نیست
تا زنده‌ام چو شمع از اینم گزیر نیست

هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای
درد محبّت است که درمان‌پذیر نیست

هیچ از دل رمیده‌ی ما کس نشان نداد
پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست

بر من کمان مَکش، که از آن غمزه‌ام هلاک
بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد