شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

هفتاد و هشت

در صلات عاشقان، دوری و تنهایی است رکن
گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست

بر سر خوانند نزدیکان ولیکن لطف شاه
منتظر جز بر ره دریوزه‌ی درویش نیست

انگبین، زهر هلاک توست، با دوری بساز
ای مگس! مرگ تو در نوش است اندر نیش نیست

دلبران؛ «وحشی»، حکیمانند، ضایع کِی کنند؟
مرهم خود را بر آن دل کز محبت ریش نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد