شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

هشتاد و هشت

می‌نماید چند روزی شد که آزاری‌ت هست
غالباً دل در کفِ چون خود ستم‌کاری‌ت هست

چونی از شاخ گلت رنگ و بویی می‌رسد
یا به این خوش می‌کنی خاطر که گلزاری‌ت هست

در گلستانی چو شاخ گل نمی‌جنبی ز جا
می‌توان دانست کاندر پای دل خاری‌ت هست

عشقبازان رازداران هم‌اند از من مپوش
هم چو من بی‌عزتی یا قدر و مقداری‌ت هست

در طلسم دوستی کاندر تواش تأثیر نیست
نسخه‌ها دارم اشارت کن اگر کاری‌ت هست

چاره‌ی خود کن اگر بیچاره‌سوزی هم چو توست
وای بر جان تو گر مانند تو یاری‌ت هست

بار حرمان برنتابد خاطر نازک‌دلان
عمر من بر جان «وحشی» نه اگر باری‌ت هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد