شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

نود

قرعه‌ی دولت زدم، یاری و اقبال هست
خوبی و فرخندگی، جمله در این فال هست

حال نکو بگذرد، بخت، مددها کند
طالع خود دیده‌ام، شاهد این حال هست

داد منجّم نوید، گفت که با اخترت
ذلت پارینه رفت، عزّت امسال هست

داد مریض مرا مژده‌ی صحّت، طبیب
گر چه هنوز اندکی مضطرب‌احوال هست

طایر اقبال من شهپر دولت دماند
رخصت پرواز نیست ور نه پر و بال هست

بخت ز دنبال چشم، اشک مرا پاک کرد
مژده که این گریه را خنده ز دنبال هست

«وحشی» و اقصای دیر کز طرف میکده
دردسر قال نیست، سر خوشی حال هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد