شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

نود و یک

می‌توانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم شکیباییم هست

حفظ ناموس تو منظور است می‌دانی تو هم
ور نه صد تقریب خوب از بهر رسواییم هست

سوی تو گویم نخواهد آمد اما می‌شنو
ایستاده بر در دل، صد تقاضاییم هست

گر شراب این است کاندر کاسه‌ی من می‌رود
پُرخماری در پی این باده‌پیماییم هست

گرچه هیچم، نیستم هم چون رقیبان دربه‌در
امتیازی از هوسناکان هرجاییم هست

«وحشی»ام من کِی مرا وحشت گذارد پیش تو
گر چه می‌دانم که در بزم تو گنجاییم هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد