گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
تو جفا کن که از این سوی، وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهی خواری هست
با دلم هر چه توان کرد، بکُن تا بکِشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایهی هر شکوه به صد شکر ز تو
من خریدار، گرت جنس دلآزاری هست
ما به دامان تو نازیم که پاک است چو گل
ور نه در شهر بسی لعبت بازاری هست
شکر جورش کن و خشنودی او جو «وحشی»
که دراز است شب حسرت و بیداری هست
مجتبیٰ فرد
شنبه 21 آبانماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ