شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

نود و سه

تو جفا کن که از این سوی، وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصله‌ی خواری هست

با دلم هر چه توان کرد، بکُن تا بکِشد
کز من و جان من‌ش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه‌ی هر شکوه به صد شکر ز تو
من خریدار، گرت جنس دل‌آزاری هست

ما به دامان تو نازیم که پاک است چو گل
ور نه در شهر بسی لعبت بازاری هست

شکر جورش کن و خشنودی او جو «وحشی»
که دراز است شب حسرت و بیداری هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد