شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

نود و هفت

ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت

اگر خود هم‌ره جانان نرفتم
ولی فرسنگ‌ها افغان من رفت

سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت

چه دید از من که چون بر هم زدم چشم
چو اشک از دیده‌ی گریان من رفت

از آن پیچم به خود چون مار، «وحشی»
که گنج کلبه‌ی ویران من رفت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد