شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد

نوید آشنایی می‌دهد چشم سخن‌گویت
گرفته انس گویا نرمی‌ای با تندی خویت

بمیرم پیش آن لب، این چنین گاهی تبسّم کن
به حمدالله که دیدم بی‌گره، یک بار ابرویت

به رویت مردمان دیده را هست آن چنان میلی
که ناگه می‌دوند از خانه بیرون تا سر کویت

شرابی خورده‌ام از شوق و زور آورده می‌ترسم
که بردارد مرا ناگاه و بی‌خود آورد سویت

ز آتش، آب می‌جویم، ببین فکر محال من
وفاداری طمع می‌دارم از طبع جفاجویت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد