گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
خوش بهشتی است خرابات، کسی کان بگذاشت
دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد
ما و میخانه که تمکین گدایی در او
شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد
جام مِی، کشتی نوح است چه پروا داریم
گر چه سیلاب فنا، گنبد والا ببرد
جرعهی پیر خرابات بر آن رند، حرام
که به پیش دگری دست تمنّا ببرد
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
خانه آتشزدگانیم ستم گو میتاز
آن چه اندوخته باشیم به یغما ببرد
«وحشی» از رهزن ایام چه اندیشه کنیم
ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد
مجتبیٰ فرد
جمعه 11 آذرماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ