شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و شش

صبر ما پنجه مومی است چو عشق آرد زور
پنجه گر ساخته باشند ز خارا ببرد

گو تو خواهی، که گرانی ببرد بندیِ عشق
کوه بر سر نهد و سلسله در پا ببرد

دل من کیست که لطف از تو کند گستاخی
بر دهانش زن اگر نام تمنّا ببرد

پیش ما نیست از این جنس، بفرمای که ناز
صبر و آرام ز دل‌های شکیبا ببرد

از تو ایمایی و از صیقلِ ابرو، میلی
زنگ صد ساله تغافل ز دل ما ببرد

ندهی عشق به خود ره که چو فرصت یابد
قفل گنجینه‌ی جان پیچد و کالا ببرد

دشت‌پیمایی بسیار کند چون «وحشی»
هر که را دل، نگه آهوی صحرا ببرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد