شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفت

شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش، هزاران شب یلدا ببرد

دود آتش‌کده از کلبه‌ی عاشق خیزد
گر به کاشانه‌ی خود، آتش موسا ببرد

عشق چون بر سر کس حمله‌ی بی‌داد آرد
اوّلش قوّت بگریختن از پا ببرد

هر که را بر در نازک‌بدنان خواند عشق
دل و جانی که بُوَد ز آهن و خارا ببرد

آن که سود سر بازار محبّت خواهد
باید آن‌جا همه‌ سرمایه‌ی سودا ببرد

ندهد طوف صنم‌خانه به صد حجِّ قبول
شیخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد

با چنین درد که «وحشی» به دعا می‌طلبد
بایدش کُشت اگر نام مداوا ببرد

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام. زیباست مث باقی شعراش...
عشق چون بر سر کس حمله‌ی بی‌داد آرد
اوّلش قوّت بگریختن از پا ببرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد