شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و بیست

هلاکم ساز گر بر خاطرت، باری ز من باشد
که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد

گذاریدم هم‌آن جایی که میرم، برنداریدم
نمی‌خواهم که بر دوش کسی، باری ز من باشد

ز اشک ناامیدی برد مژگان، آب و می‌ترسم
که ناگه بر سر راه کسی، خاری ز من باشد

به کویش گر ندارم صوت عشرت غم مخور «وحشی»
مرا این بس که آن‌جا ناله‌ی زاری ز من باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد