گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
چو شمعِ شب همه شب، سوز و گریه زآنم بود
که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود
به التفات تو دارم امیدواریها
ولی ز خوی تو ایمن نمیتوانم بود
ستم گذشته ز اندازه ور نه کی با تو
کدام روز دگر این قدر فغانم بود
زبان خامهی من سوخت زین غزل «وحشی»
مگر زبانهای از آتش نهانم بود
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 ساعت 12:24 ق.ظ