گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
آن چه کردی آن چه گفتی، غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی، هر چه کردی خوب بود
من چرا در عشق اندیشم ز سنگِ طعنِ غیر
آن که مجنون بود اینَش در جهان سرکوب بود
چند گویی قصهی ایوب و صبر او، بس است
بیش از این ما صبر نتوانیم، آن؛ ایوب بود
بود از مجنون به لیلی لاف یکرنگی دروغ
در میان گر احتیاج قاصد و مکتوب بود
من نمیدانم که این عشق و محبت از کجاست؟
این قدر دانم که میل از جانب مطلوب بود
این عجایب بین که یوسف داشت در زندان مصر
پای در زنجیر و جایش در دل یعقوب بود
«وحشی» این مژگان خونپالا که گَردِ غم گرفت
یاد آن روزی که در راه کسی جاروب بود
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 ساعت 02:43 ق.ظ