شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و سی و شش

چون تو مستغنی ز دل بودی، دل‌آرایی چه بود؟
بر دل و جان، ناز را چندین تقاضایی چه بود؟

مشکلی دارم بپرسم از تو یا از یار تو
جلوه‌ی خوبی چه و منع تماشایی چه بود؟

بود چون در کیش خوبی عیب، عاشق داشتن
جرم چشم ما چه باشد، عرض زیبایی چه بود؟

گشته بودم مستّعد عشق، تقصیر از تو شد
آن‌چه باشد کم مرا ز اسباب رسوایی چه بود؟

از پی رم‌کرده‌آهویی که پنداری‌ پرید
کس نمی‌پرسد مرا کاین دشت‌پیمایی چه بود؟

گر مرا می‌کرد بدخو، هم‌نشینی‌های خاص
«وحشی» اکنون حال من در کنج تنهایی چه بود؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد