مگوییدش حدیث کوه درد من که میترسمچو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آیداز آنم کس نمیپرسد که چون پرسد کسی حالمبه او گویم غم دل آن قدر کز من به جان آیدبیا ای باد! خاکم بر سر هر رهگذر افکنکه دامانش بگیرم هر کجا دامنکشان آید