در بوستان حُسن تو، گل بر سر گل است
در بسته بودهای و گلش را نچیدهاند
ای باد! سرگذشت جدایی به گل بگوی
زین بلبلان که سر به پر اندر کشیدهاند
آیا چهگونه میگذرد تلخی قفس
بر طوطیان که بر شکرستان پریدهاند
شکرت به خون رقم شود ار سر بری به جور
عشاق را زبان شکایت بریدهاند