عشق گو بیعزتم کن، عشق و خواری گفتهاند
عاشقی را مایهی بیاعتباری گفتهاند
کوه محنت بر دلم نه، منّتت بر جان من
عاشقی را رکن اعظم بردباری گفتهاند
پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست
آن چه اهل تقویاش پرهیزکاری گفتهاند
راست شد دل با رضای یار و رست از هجر و وصل
آری آری راستی و رستگاری گفتهاند
زیستن فرع است «وحشی»، اصل پاس دوستی است
جان و سر سهل است اول حفظ یاری گفتهاند