شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و شصت و نه

چه می‌پرسی حدیث درد‌پروردی که احوالش
کسی هرگز نفهمد بس که هنگام سخن گِریَد

برو ای پند‌گو بگذار «وحشی» را که این مسکین
دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گِریَد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد