شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفتاد و یک

تبسّمی ز لب دل‌فریب او دیدم
که هر چه با دل من کرد آن تبسّم کرد

چون‌آن شدم ز غم و غصه‌ی جدایی دوست
که دید دشمن اگر حال من، ترحّم کرد

ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف‌دلی
که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خُم کرد

نگفت یار که داد از که می‌زند «وحشی»
اگر چه بر در او عمرها تظلّم کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد