شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفتاد و دو

غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد
نه عاشق، بلهوس باشد که از آزار بگریزد

ببَر، گر بلبلی دردسر بیهوده از گلشن
که گوید عاشق روی گلم وز خار بگریزد

نباشد بی‌وفا گل، بل‌که مرغی بی‌وفا باشد
که چون گل را نماند خوبیِ رخسار بگریزد

بس است این طعنه از پروانه تا جاوید، بلبل را
که رنگ و بوی گل چون رفت از گل‌زار بگریزد

چرا از نسبت خود عشق را تهمت نهد «وحشی»
کسی کز جور یار و طعنه‌ی اغیار بگریزد

نظرات 1 + ارسال نظر
ر.جنکی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ http://fly.blogsky.com

سلام دوست عزیزم. این شعر که گذاشتی رو واقعا دوست داشتم.

غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد
نه عاشق، بلهوس باشد که از آزار بگریزد

مرسی از انتخاب شایسته ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد