شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفتاد و سه

در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
اساس زندگی خضر را ثبات نباشد

مبین به ظاهر بی‌لطفی‌اش که هست بُتان را
تغافلی که کم از هیچ التفات نباشد

متاع‌های وفا هست در دکان‌چه‌ی عشقم
که در سراسر بازار کاینات نباشد

به مذهب که عمل می‌کنی و کیش که داری؟
که گفته است که حسن تو را، زکات نباشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد