شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفتاد و هشت

رازها دارم و زان بیم که بدنام شود
می‌کنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد

ای خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشی
اثر خنده ز لب‌های تو پیدا باشد

چون تو در دیده نشینی نرود اشک، بلی
کی رود طفل ز جایی که تماشا باشد

میرم از دغدغه چون غیر نباشد پیدا
که مبادا حرم وصل تواش، جا باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد