شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هشتاد و شش

ز کار بسته‌ی ما عقده‌ی حرمان که بگشاید
که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید

جگر تا لب گره از غصه و صد عقده در خاطر
کجا ظاهر کنم وین عقده‌ی پنهان که بگشاید

طلسمِ دوستی پُرخوف و گنجِ وصل پُردشمن
عجب گنجی است اما تا طلسم آن که بگشاید

مگو «وحشی» که بگشاید در امید ما آخر
خدا بگشاید این در آخر ای نادان که بگشاید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد