شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و نود و دو

خون‌خواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد
پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد؟

سهل است کار پای من، گو در طلب فرسوده شو
این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد؟

گر چه توانی چاره‌ام، سهل است گو دردم بکش
نتوان نهادن بدعتی، عاشق به درمان کی رسد؟

جانی که پرسیدی از او، کرده وداع کالبد
بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد؟

نازم مشام شوق را ور نه صبا گر بگذرد
در مصر بر پیراهنی، بویش به کنعان کی رسد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد