آه شرارهبارم کان از درون برآمدابری است آتشافشان کز بحر خون برآمدمیکرد دل تفأل از مصحف جمالشاز زلف او به فالش، جیم جنون برآمداز لالهی جگرخون، احوال کوهکن پرسکان داغدار با او در بیستون برآمد