شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و ده

دل و طبع خویش را گو که شوند نرم‌خوتر
که دلم بهانه‌جو شد، من از او بهانه‌جوتر

گله گر کنم ز خویت به جز این قدر نباشد
که شوند اگر تو خواهی قدری از این نکوتر

همه رنگ حیله بینم پس پرده‌ی‌ فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو، دوروتر

تو نه مرغ این شکاری، پی صید دیگری رو
که عقاب دیگر آمد به شکار این کبوتر

نه خوش آمده است «وحشی» تو غریب خوش‌ادایی
همه طرز تازه‌گویی، ز تو کیست تازه‌گوتر؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد