شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و شانزده

بی‌لبت خون دلی بود که دورم می‌داد
مِی که در ساغر و پیمانه‌ی من بود امروز

بس که شب قصه‌ی دیوانگی از من سر زد
بر زبان همه افسانه‌ی من بود امروز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد