شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و نوزده

ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام
نیم‌جانی هست و می‌آید نیاز از من هنوز

آن چون‌آن جانبازیی کردم به راه او که خلق
سال‌ها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز

سوختم صد بار پیش او سراپا هم‌چو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد