شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و بیست و چهار

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر می‌گوید که باکی نیست، گو دشوار باش

وصل؛ خواری بَر دهد ای طایر بستان‌پرست
گل‌ستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش

وصل اگر این است و ذوقش این که من دریافتم
گر ز حرمانت بسوزد هجر، منّت‌دار باش

صبر خواهم کرد «وحشی» از غم نادیدنش
من چو خواهم مُرد، گو از حسرت دیدار باش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد