گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گو خاک تیره، زر کن و سنگ سیاه، سیم
آن کس که یافت آگهی از کیمیای عشق
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
این را کِشد به وادی و آن را برد به کوه
زینها بسی است تا چه بود اقتضای عشق
«وحشی» هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 ساعت 02:12 ق.ظ