شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و پنجاه و چهار

عشق ما پرتو ندارد، ما چراغ مرده‌ایم
گرم کن هنگامه‌ی دیگر که ما افسرده‌ایم

گر همه مرهم شوی، ما را نباشی سودمند
کز تو پُر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم

«وحشی» آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است این‌که ما صد بار دیگر خورده‌ایم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد