شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و پنجاه و پنج

من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می‌کردم
اگر وحشی‌غزالی بود او را رام می‌کردم

رهم را منتهایی نیست زان رو دورم از مقصد
اگر می‌داشت پایانی، مَن‌ش یک گام می‌کردم

به کنج این قفس افتاده عاجز من هم‌آن مرغم
که تعلیم خلاص بستگان دام می‌کردم

به اندک صبر دیگر رفته بود این ناز بی‌موقع
غلط کردم! چرا این صلح بی‌هنگام می‌کردم؟

پیامی کرد کز شرمندگی مُردم، که گفت او را
شکایت‌گونه‌ای کز بخت نافرجام می‌کردم

چه ننگ‌آمیز نامی بوده پیش یار این «وحشی»
بسی به بود از این خود را اگر سگ نام می‌کردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد