گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
از آن تَر شد به خونِ دیده، دامانی که من دارم
که با تردامنان یار است جانانی که من دارم
اگر با من چوناین ماند، پریشاناختلاط من
از این بدتر شود حال پریشانی که من دارم
ز مردم گر چه میپوشم خراش سینهی خود را
ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم
کِشم تا کی غم هجران، اجل! گو قصد جانم کن
نمیارزد به چندین درد سر، جانی که من دارم
مپرس از من که ویران از چه شد غمخانهات «وحشی»
جهان، ویران کند این چشم گریانی که من دارم
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 ساعت 02:17 ق.ظ