شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و هشتاد و پنج

جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم
هر چند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم

برقیم و بل‌که تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه‌تر که هیچ به محمل نمی‌رسیم

لطف خدا مدد کند، از ناخدا چه سود؟
تا باد شرطه نیست به ساحل نمی‌رسیم

در اصل حل مسأله‌ی عشق، کس نکرد
یا ما بدین دقیقه‌ی مشکل نمی‌رسیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد