گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت! خود را کُشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل صدپارهای بودت کجا بُردی
کجا بردم؟ ز راه دیده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیدهاش از سرگذشت من
به هر کس، شرح آب دیدهی گریان خود کردم
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 ساعت 01:26 ق.ظ