شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و نود و پنج

گو جان ستان از من که من، تن در بلای او دهم
پیکر به خون اندر کِشم، جان خون‌بهای او دهم

جانی به حسرت می‌کنم بهر عیادت گو میا
کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم

ماخولیا گر نیست این جویم چرا خون‌خواره‌ای؟
کو قصد جان من کُند من جان برای او دهم

چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن‌خفته را
تا باز صد ره هر شبی تغییر جای او دهم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد