گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
یک همدم و همنفس ندارم
میمیرم و هیچکس ندارم
گویند بگیر دامن وصل
میخواهم و دسترس ندارم
دارم هوس و نمیدهد دست
آن نیست که این هوس ندارم
گفتی گلهای ز ما نداری
دارم گله از تو پس ندارم
«وحشی» نروم به خواب راحت
تا تکیه به خار و خس ندارم